برنج کوبنده. آنکه برنج را می کوبد. آنکه دانه های برنج را از شلتوک باعمل کوفتن برآرد. که دانۀ برنج را از پوست به کوفتن جدا کند. رزّاز. (لغت محلی شوشتر، خطی، ذیل رز)
برنج کوبنده. آنکه برنج را می کوبد. آنکه دانه های برنج را از شلتوک باعمل کوفتن برآرد. که دانۀ برنج را از پوست به کوفتن جدا کند. رزّاز. (لغت محلی شوشتر، خطی، ذیل رز)
ارزیّه. آش برنج، مقابل بازنده. (یادداشت دهخدا). آنکه برد با او باشد، چون برنده در مسابقه و برنده در مناقصه و غیره. کسی که در قمار یا مسابقه یا بازی پیروز گردد. (فرهنگ فارسی معین). - ورق برنده، آتو، در بازی قمار و به مجاز در سیاست. ، دلیل و راهنما، کشش، که به عربی جذبه گویند. (از آنندراج) ، مؤثر و عامل و کننده. (ناظم الاطباء) ، پروانه، که شبها خود را به شعلۀ شمع و چراغ زند. (از برهان) (از آنندراج). پرنده. و رجوع به پرنده شود
اُرُزیّه. آش برنج، مقابل بازنده. (یادداشت دهخدا). آنکه بُرْد با او باشد، چون برنده در مسابقه و برنده در مناقصه و غیره. کسی که در قمار یا مسابقه یا بازی پیروز گردد. (فرهنگ فارسی معین). - ورق برنده، آتو، در بازی قمار و به مجاز در سیاست. ، دلیل و راهنما، کشش، که به عربی جذبه گویند. (از آنندراج) ، مؤثر و عامل و کننده. (ناظم الاطباء) ، پروانه، که شبها خود را به شعلۀ شمع و چراغ زند. (از برهان) (از آنندراج). پرنده. و رجوع به پرنده شود